بررسی بیوگرافی خاندان ابی وقاص و نقش آنها در تحولات مهم تاریخ اسلام در مقاطع مختلف
طرح تحقیق
1ـ طرح موضوع
یكی از دورانهای حساس تاریخ جهان، عصر بعثت و نبوت آخرین پیامبر خدا حضرت محمد بن عبدالله (ص) است. مردی كه توانست انسان هایی را پرورش داده، بر روند تاریخ تأثیر گذارد و مسیر آن راتغییر دهد. در راستا بررسی زندگانی برخی از این كارگزاران و همراهان خواندنی و قابل بررسیاست كه از میان آنها سعد ابی وقّاص، فرزندش عمربن سعد و پسر برادرش هاشم بن عتبه ابنابی وقّاص هستند كه زندگی پرفراز و نشیبی دارند. از آنجایی كه پدر در زمان رسول خدا(ص) از مسلمانان اولیه بوده و یكی از اصحاب بشمار میرود و پس ازرحلت آن حضرت تغییراتی هر چند به مرور در این خانواده بوجود آمده تا جایی كه فرزندشعمربن سعد فرمانده سپاهی است كه امام حسین(ع) نوه همان پیامبر(ص) را با وضعفجیعی به شهادت میرسانند اما از سوئی دیگر و پسربرادرش هاشم كه از پدری كافر بوده از شیعیانمخلص علی (ع) میشود. پژوهش حاضر بررسی فراز و فرودهای این خانواده درتحولات قرن اول هجری است.
2ـ اهمیت موضوع و علت انتخاب آن
بررسی بیوگرافی خاندان ابی وقاص كه در تحولات مهم تاریخ اسلام و مقاطع مختلف آن نقش ایفا نمودند باعث شده است كه برای فهم این تحولات پژوهشی ترتیب داده شده و ضمن بررسی بیوگرافی این خاندان و نقش و جایگاه آنان را در تاریخ اسلام مشخص شود.
3ـ سابقهی پژوهش
با توجه به دوره زندگانی این اشخاص كه با صدر اسلام همزمان است در منابعاصلی تاریخ اسلام به صورت پراكنده مطالبی یاد میشود و پژوهش هایی صورت گرفته اما به نظر میرسد تاكنون به طور مستقل این موضوع با چنین طرح سوالی مورد تحقیق و بررسی قرار نگرفتهاست. به همین علت تلاش میشود این پژوهش با استفاده از منابع اصلی و بررسی پژوهشهای پراكندهی كه موجود است، سعی شده كه به این سوال پاسخ داده شود.
4ـ سؤال اصلی پژوهش
به طور قطع همه صحابه و كارگزاران بزرگ رسول خدا(ص) یكسان نبودهاند بلكه برخی از آنها تأثیرات و نقش مثبت و احیاناًبعضی از آنها نیز نقش منفی ایفا نمودهاند. در این پژوهش سوال اصلی این است:
نقش خاندان ابی وقّاص در تحولات سیاسی، اجتماعی تاریخ اسلام چه بوده است؟
5ـ فرضیه پژوهش
فرضیه اصلی:
این خاندان با دارا بودن روحیة نظامی در یكی از بزرگترین صحنههای نظامی تاریخ اسلام یعنی قادسیه راه ورود فیزیكی اعراب و اندیشه اسلامی را در شرق كشور گشود. پس از فتوحات در شرق سرزمینهای خلافت به نوعی دوری از نظامیگری روی آورد، با این همه همواره در مسایل مهم تأثیرگذار بوده، خصوصاً در روی كار آمدن خلیفه سوم و همچنین در خلافت علی (ع) كه خود را كنار كشیده، با آن حضرت همراهی نكردند و نسل دوم این خاندان نقش متفاوتی را ایفا نمودند یكی همراه علی (ع) و یكی قاتل فرزند آن حضرت و در زمرة آل ابیسفیان درآمد.
فرضیه رقیب: سعد و خانواده وی از خاندان مهم نبوده و در جریان خلافت علی(ع) زمانه مشحون فتنه بوده و سعد كار خبطی انجام نداده و كنارهگیری از خلیفه كار خطایی نبوده است.
6ـ مفاهیم و متغیرها
الف) مفاهیم
خاندان ابی وقّاص: منظور سعدبن ابی وقّاص و پسرش عمربن سعد ابی وقّاص و پسر برادر سعدیعنی هاشم بن عتبه ابن ابی وقّاص است.
حیات سیاسی نظامی: زندگانی سیاسی سعدابی وقّاص، هاشم بن عتبه و عمر بن سعد وهمچنین سمتهای نظامی كه این افراد به آن دست یافتند.
تحولات تاریخ اسلام منظور قرن اول هجری قمری است.
ب) متغیرها
متغیر مستقل:
حیات سیاسی نظامی خانواده ابی وقّاص
متغیر وابسته:
تأثیرات این خانواده در تحولات نظامی سیاسی جامعهی قرن اول هجری قمری.
7ـ سوالات فرعی
1) خاندان ابی وقّاص از چه طائفهای بودند و نسبتشان با پیامبر(ص)؟
2)چگونگی اسلام آوردن سعد ابی وقّاص و چگونگی زندگانی وی در زمان رسول خدا(ص)؟
3) چگونگی دست یابی به مقامات نظامی و سیاسی؟
4) اعتقادات آنان پس از رحلت پیامبر(ص)؟
5) زندگی آنان در زمان خلفای سه گانه؟
6) زندگی و حیات سیاسی آنان در زمان خلافت امیرالمؤمنین(ع)؟
7) زندگی و حیات سیاسی آنان پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع)؟
8) چگونگی ورود عمربن سعد به واقعهی كربلا؟
9) عاقبت زندگانی سعدابی وقّاص؟
10) عاقبت زندگانی هاشم بن عتبه بن ابی وقّاص؟
11) عاقبت زندگانی عمر بن سعد؟
8ـ مفروضات تحقیق
1) براساس نقل منابع و پژوهشها سعد ابی وقّاص از صحابه پیامبر(ص) و مسلمانان اولیه است.
2) در زندگانی سعد بن ابی وقّاص فراز و فرود وجود دارد.
3) هاشم بن عتبه یكی از شیعیان علی (ع) بوده و در جنگ صفین به شهادت رسید.
4) عمربن سعد از طرف عبیداله بن زیاد فرماندهی لشگری است كه به جنگ با امامحسین (ع) پرداخت و نتیجه آن به شهادت رسیدن امام (ع) و یارانش در عاشورای سال 61 هجری بود.
9ـ روش پژوهش
روش این پژوهش تاریخی است كه با بررسی و نقد وقایع به توصیف و تحلیل موضوع میپردازد و بصورت كتابخانهای میباشد.
10ـ سازماندهی پژوهش
این پژوهش به بررسی نقش سیاسی، نظامی خاندان ابی وقّاص میپردازد. در مقدمهبه طرح تحقیق و معرفی و نقد منابع پرداخته میشود و در فصل مقدماتی به بیان كلیات و مفاهیم نظری كه همان تبیین نقش شخصیت در تاریخ باشد، اشاره خواهد شد.
این پژوهش علاوه بر مقدمه و فصل مقدماتی دو بخش مستقل نیز دارد، كه در بخش اول به زندگانی ونقش سعد بن ابی وقّاص خواهد پرداخت كه نسل اول این خانواده است و آن نیز چند فصلدارد. فصل اول زندگانی وی در دوران مكه، فصل دوم زندگی و نقش وی در دوران مدینه وفصل سوم سعد در دوران خلفای راشدین و فصل چهارم نیز به عزلت گزینی سعد اشارهخواهد شد، و ضمن این فصول نقش هائی كه وی در دورههای مختلف ایفا نموده است، آشكار خواهد شد.
در بخش دوم به زندگانی و نقش نسل دومیهای این خاندان یعنی هاشم بن عتبه بن ابیوقّاص و عمربن سعد بن ابی وقّاص پرداخته خواهد شد. در این بخش، كه دو فصل دارد و طیچند گفتار حیات سیاسی نظامی و نقش آنان روشن میشود.
و نیز طی این دو بخش خبط و خطاهای این خاندان و نیز نقش مثبتی كه در تاریخ اسلام ایفا نمودند بیان میشود و در پایان جمع بندی ارائه خواهد شد.
معرفی و نقد منابع
در این قسمت از پژوهش به معرفی و نقد كوتاه چند منبع و مولف آنان پرداخته شده است، كه استفاده عمده از آنها صورت گرفته و نظم آن نیز به ترتیب تاریخ وفات مولف میباشد.
1ـ ابن اسحق؛ سیره النبی (ص) (متوفی ـ 151 ه)
اصل این اثر مربوط میشود به ابن اسحق كه در سال 151 هجری در گذشته است این اثر مشتمل بر اخبار زندگانی پیامبر(ص) درمكه، هجرت، مدینه و جنگها و احوال آن حضرتو یارانش در این دوره میباشد. ابن هشام كه متوفی سال 218 هـ. ق میباشد، این كتاب را تهذیب نموده و آن را با یك واسطه كه زیاد بن عبدالله البكائی باشد نقل میكند و آن را سیره رسول الله(ص) نام نهاده است.
عبدالملك بن هشام كه در واقع یكی از راویان طبقه دوم سیره ابن اسحق است، به زعم خوداخبار و اشعاری كه ارتباطی با حیات پیامبر(ص) نداشت را حذف نموده است. نكته جالبتوجه اینكه اخبار مربوط به امام علی بن ابی طالب(ع) نیز حذف شده است.[1]
كتابی كه مورد استفاده در این پایان نامه قرار گرفته است دو مجلد فارسی آن است كه بدست رفیعالدین اسحق بنمحمد همدانی قاضی ابرقوه در قرن هفتم به فارسی برگردانده شده و توسطاصغر محمودی تحقیق و انتشار یافته است.
2ـ واقدی؛ مغازی (متوفی 207ه)
محمد بن عمر بن واقد معروف به واقدی مورخ معروفی است كه حدود بیست اثر درتاریخ اسلام اعم از مغازی، سیره و طبقات را به او نسبت دادهاند.
گویا كتاب مغازی جزئی از كتاب بزرگ وی یعنی كتاب التاریخ و المبعث والمغازیباشد واقدی دست به تحقیق مفصلی راجع به مغازی پیامبر(ص) زده است و با رفتن به مناطقی كه در آنها نبرد صورت گرفته بود، آن مكانها را از نزدیك مشاهده نموده است.[2] و با توجه به اخبار و روایات موجود، به بررسی غزوات و سرایای پیامبر(ص) پرداخته است.
از آنجائی كه كتاب وی در بردارنده مطالب نقادانه دربارة جنگهای پیامبر(ص) است و سعد نیز یكی از افراد نظامی بوده و در این جنگها حضورداشت، مطالب این كتاب در این تحقیق به كرات مورد استفاده قرار گرفته و در مقایسه با دیگر كتب، تخصصیتر به نظر میرسد.
دراین كتاب ابتدا با اشاره به سرایای رسول خدا (ص) به تفصیل به بحث درباره غزوات، خاصه بدر، احد و خندق و فتحمكه و حنین پرداخته است. این كتاب توسط دكتر محمود مهدوی دامغانی در سه جلد به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
3ـ نصر بن مزاحم منقری؛ وقعه الصّفین (متوفی.212ه)
این كتاب یكی از تك نگاریهایی است كه توسط نصربن مزاحم نگاشته شده وبصورت اختصاصی به جنگ صفین پرداخته است. در این كتاب به زمینههای جنگ، اصل ماجرایجنگ و رایزنیها و داستان حكمیّت و پیامدهای آن و موضع اصحاب پیامبر(ص) در اینرابطه اشاره شده است، خصوصاً نقش فعال هاشم بن عتبه و موضع سعدبن ابی وقّاص درآن كاملاً پرداخته شده است و میتوان از عمربن سعد هم كه به سراغ پدر رفته، تا او راترغیب به ورود به ماجرا كند، ردّپائی یافت. البته در سلسله روات این كتاب عمربن سعدنامی است كه غیر از عمربن سعد بن ابی وقّاص است و آن شخص عمربن سعد بن ابیالصید است.
این كتاب توسط عبدالسلام محمد هارون تصحیح و شرح شده است و آقای پرویز اتابكیآن را ترجمه نموده و تحت عنوان پیكار صفین چاپ شده است.
4ـ محمد بن سعد كاتب واقدی؛ طبقات الكبری (متوفی 230ه)
این كتاب به سبك حدیثی تدوین شده است وی در این كتاب ابتدا به سیره پیامبر(ص) اشاره كرده و پس از آن به صحابه پرداخته و آن را در پنج طبقه دسته بندی نموده است و از آنجائیكهسعد بن ابی وقّاص و خانواده وی از جمله كسانی بودند كه از روزهای نخستین مطرح هستند بصورت وافی به آنها اشاره شده است و ما نیز در موضوعات مختلف در ارتباط با عملكرد سعد از این كتاب بهره بردیم.
این كتاب نیز توسط مهدوی دامغانی ترجمه و انتشارات فرهنگ و اندیشه آنرا به چاپ رساند.
5ـ ابن اعثم كوفی؛ الفتوح(متوفی نیمه اول قرن چهارم)
این كتاب در دو بخش تنظیم شده است. در بخش اول به دورهخلافت ابوبكر و عمر و عثمان میپردازد و فتوحات این دوره مثل فتوحات ایران و نبرد قادسیه و فتح آن مناطق به سرداری سعد و نقش هاشم بن عتبه در این نبرد را شرح میدهد[3] و در بخش دوم به آغاز خلافت علی (ع) تا شهادتامام حسین (ع) در واقعه عاشورای سال 61 هجری اشاره میكند[4] و به وقایعی چون قتلعثمان و خلافت علی (ع) و جنگهای این دوره اشاره كامل دارد و به كرّات در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفت، این كتاب توسط محمد بناحمد مستوفی هروی از محققان قرن ششم ه. ق. ترجمه و توسط طباطبائی مجد تصحیح وانتشارات علمی فرهنگی آنرا چاپ نموده است.
6ـ ابوحنیفه احمدبن داوود دینوری؛ اخبار الطّوال (متوفی. 282 ه)
این كتاب از كهنترین تاریخنامههای عمومی است كه ضمن بیان روابط ایرانیان و اعراب بهجنگهای قادسیه و نهاوند و نیز به جریان بیعت با علی (ع) و جنگهای این دوره وضمن آن نقش هاشم بن عتبه و شهادت وی اشاره دارد.
این كتاب نیز توسط احمد مهدوی دامغانی به فارسی برگردانده وتوسط نشر نی منتشر شده است.
7ـ تاریخ یعقوبی (متوفی. 284 ه)
یكی دیگر از كتابهای عمومی تاریخ یعقوبی در دو جلد است، در جلد اول این كتاب عمدتا به تاریخ جهان پرداخته است. در جلد دوم به اخبار، احوال و روزگار رسول خدا(ص) و خلفا اشارهدارد. نكته قابل توجه گرایشهای شیعی او میباشد، چرا كه ضمن بیان تاریخ خلفایراشدین و اموی و عباسی مطالبی نیز درباره ائمه(ع) دارد و به ماجرای صلح امام حسن(ع)، واقعه كربلای امام حسین (ع)، ذكر احوال و سیرت امامان شیعه پرداخته است و بااحترام از آنها یاد میكند و در این پژوهش بهصورت عمومی در قسمتهای مختلف از آن استفاده شد.
این كتاب توسط مرحوم ابراهیم آیتی به فارسی ترجمه و توسط انتشارات علمی و فرهنگیبه چاپ رسیده است. یعقوبی كتاب دیگری دارد به نام «البلدان» كه شهرهاست و در این پژوهش برای تبیین تاریخ بنای كوفه و بصره و محلههای آن از این كتاب نیز استفاده شده است.
8ـ محمدبن جریر طبری؛ تاریخ الرسل والملوك (متوفی. 310 ه)
طبری، مورخ، محدث، فقیه و مفسر بزرگ جهان اسلام است. كتاب تاریخ ویبصورت سالشمار اسلامی نگاشته شده است. گویا وی منابع فراوانی را در اختیار داشت و از آنها استفاده كافی برده است. اگرچه در این كتاب اخبار متناقض فراوان یافت میشود اما با كتابهای دیگری كه وجود دارد و معاصر وی میباشند میتوان تاریخ را بازسازی و بازنویسی نمود و خود وی نیز پاسخ چنین اشكالی را داده و متذكر شده كه برای حفظ امانت آنچه را شنیده یا خوانده عیناً ذكر میكند و داوری را بر عهده پژوهشگر نهاده است.[5] در مورد واقعه عاشورای سال 61 نیزعین كتاب مقتل ابی مخنف را ذكر كرده كه یكی از منابع مهم واقعه كربلاست.[6] شیوه وی به صورت حدیث است. این اثر از منابع مهمی است كه درباره غزوات دورة رسول خدا(ص)، فتوحات زمان خلفاء و نبرد قادسیه و نیز جنگ صفین و واقعة كربلا در این تحقیق بهره برده شده است.
این كتاب ترجمههای گوناگون دارد. در این تحقیق هم از اصل نسخه عربی استفاده شد، و هم از نسخه ترجمه ابوالقاسم پاینده. این كتاب در قرن هفتم توسط ابن اثیر پالایش شد چراكه منبع مهم ابن اثیر تا اواخر قرن سوم تاریخ طبری بوده است و یك ترجمه منسوب به بلعمی وجود دارد بهنام «تاریخنامه» كه در این تحقیق از آن كتاب نیز استفاده برده شده است.
9ـ علی بن الحسین مسعودی؛ مروج الذهب (متوفی.346 ه)
كتاب مروج الذهب مسعودی از دیگر كتب گرانسنگ است كه در این تحقیق مورد استفاده قرار گرفتهاست. در زمان وی دانش تاریخ، رشد قابل ملاحظهای نموده و خود وی نیز گامهائی در اینزمینه برداشت. درباره وقایع مهمی مثل بعثت، هجرت و جنگهای پیامبر(ص) و فتوح زمان خلفا بطور گذرا رد میشود و بیشتر بهاحوال و مسائل غیر نظامی میپردازد و به وقایع دوره خلفا، ماجرای شوری وبیعت با علی (ع) پرداخته است كه نیز به كرّات در موضوعات مختلف از آن بهره بردیم.
كتاب دیگری كه از وی بجای مانده «التنبیه و الاشراف» است كه كتاب «مروج الذهب» را كاملمیكند. حدود چهل اثر را به وی نسبت میدهند.[7] كتاب مروج الذهب در دو جلد و التنبیه والاشراف در یك جلد ترجمه و توسط انتشارات علمی و فرهنگیبه چاپ رسیده است.
10ـ ابن قتیبه مروزی دینوری؛ «الامامه و السیاسه» (متوفی. 276ه)
وی از مورخان اهل سنت قرن سوم است و كتاب امامت و سیاست به وی منسوب است.[8] دراین كتاب به تشكیل شورای شش نفره توسط عمر، بیعت با عثمان، غائله كشته شدن عثمانو بیعت با علی (ع) و خودداری از بیعت توسط سعد و دوستانش برخورد میشود، این اثر در اصل تاریخ خلفاست كه با بحث از جانشینی ابوبكر آغاز شده و تا كشته شدن امین عباسی ادامه پیدا میكند.
این كتاب توسط سید ناصر طباطبائی ترجمه و انتشارات ققنوس آنرا چاپ نموده است.
11ـ بلاذری؛ انساب الاشراف (متوفی.279 ه)
احمدبن یحیی بلاذری نسبشناس بزرگ قرن سوم كتابی درباره تاریخ و انساب، تیرههای عرب و مشاهیر آنها تا روزگار خودش به نام «انسابالاشراف» تنظیم نمود و در آن به شرح حال اشراف و خاندانهای عرب از جمله به خاندان ابی وقّاص كه یكی از تیرههای بنی زهره هستند نیز به طور مفصل پرداخته شده است.
كتاب دیگر وی «فتوح البلدان» است كه در مورد فتوحات نیز به آن مراجعه شده است. اینكتاب درباره سیر فتح شهرها در قرون نخست اسلام میباشد.
دو ترجمه از كتاب فتوح وجود دارد كه یكی از آنها ترجمه بخش ایران است كه به قلمآذرتاش آذرنوش میباشد .
12ـ ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه، (متوفی. 665 ه)
عزالدین عبدالحمید بن هبه اله بغدادی كه معروف به ابن ابی الحدید میباشد، از شعرا وادبای معتزلی و ازنزدیكان ابن العلقمی وزیر معروف مستعصم بالله آخرین خلیفه عباسی بود. اثر مشهور خود، یعنی شرح نهج البلاغه را به نام وی تالیف كرد كه ضمن آن نهج البلاغه علی (ع) را شرح نمود.[9] مطالب مورد استفاده ما در این پژوهش از این كتاببیشتر مربوط به شرح خطبه شقشقیه میباشد. كه بهطور مفصل به مسأله شورا پرداخته و موضعگیری سعد را مشخص میكند. این كتاب ترجمه كامل ندارد ولی دكترمحمود مهدوی دامغانی ترجمه خطب تاریخی آن را به عهده گرفته و به نام جلوههای تاریخ در نهجالبلاغه به چاپ رسانده است.
غیر از این كتب كه در 12 شماره گذشت، كتابهای اصلی زیادی مورد استفاده قرار گرفته است از جمله اسد الغابه فی معرفه الصحابه ابن اثیر، الاصابه فی تمییزالصحابه ابن حجر، سفینه البحار قمی، الكامل فیالتاریخ ابن اثیر، مقدمه ابن خلدون، اعیان الشیعه محسن امین النصب و النواصب محسنالمعلم، الزام النواصب ابن صلاح بحرانی و كتب روائی اهل سنت و جماعت و كتب روائی شیعه مثل اصول كافی كلینی و ارشاد شیخ مفید كه معرفی و نقد به اختصار آنها نیز، به طولمیانجامید و به همین خاطر از معرفی تفصیلی آنها صرف نظر نموده و در آخر آنها را فهرست خواهیم نمود.
فصل مقدماتی:
كلیات و مفاهیم نظری
(نقش شخصیت و نخبگان در تاریخ)
نقش شخصیت در تاریخ
تجربههای تاریخی نشان میدهد كه ترقی، تعالی و فروپاشی هر مملكتی به نقش نخبگانو شخصیتهای مهم سیاسی و اجتماعی آن جامعه وابسته است و اندیشه و تفكر آنها دراجرای برنامههای سیاسی، اجتماعی و چگونگی تحقق خواستهای مردم به میزان تعیینكنندهائی سرنوشت ساز و موثر است. بدیهی است نقش اینگونه شخصیتها را در ایجادفرصتهاو یا بهره برداری از فرصتهای موجود به هیچ روی نمیتوان انكار كرد.
بدین ترتیب میتوان گفت شخصیتها و بزرگان عامل تحول تاریخ بودهاند. در اینجا سوالاتمتعددی مطرح میشود؛ از جمله اینكه ایشان این قدرت و نیرو را از كجا گرفته و منشا آن چه بوده است؟ و یا اینكه آنها تا چه اندازه در گردش چرخ تاریخ نقش موثری داشتهاند؟ و...
اصولا نظرات متعددی در جواب این پرسشها در خصوص تاثیر گذاری آنها در تاریخمطرح میشود. شهید مطهری ضمن غلط پنداشتن نظریه زیر مینویسد: «عدهای معتقدندتاریخ را نوابغ به حركت در آورده و حتی جهت تاریخ را آنها انتخاب كردهاند و هر طوردلشان خواسته تاریخ را ساختهاند، اندیشه و فكر آنها بوده كه جامعه بشری این طور كههست باشد و همانها بودهاند كه تاریخ را ساختهاند. معمارهای این ساختمان بزرگ، همانیك عده مردم نابغه بودهاند. در هر ملتی یك یا چند نابغه وجود دارد كه تاریخ آن ملت رانوشتهاند. مثلا فرانسه را ناپلئون ساخته، و روسیه رالنین بوجود آورده، روسیه ساختهدست لنین است به این معنا كه اگر لنین نبود روسیهای در كار نبود؛ و هر ملتی همین طوراست».[10]
در این نظریه نقش شخصیتهای مهم تاریخی در ایجاد و تحول تاریخ بصورت اغراقآمیزمطرح شده است و عوامل دیگركاملا مورد انكار قرار گرفته است. در صورتی كه اگر دیگرعوامل همانند افراد جامعه، شرایط اقتصادی، مختصات جغرافیایی و... حضور نداشتند، قطعا نوابغ و شخصیتهای مهم تاریخی نمیتوانستند كاری را صورت دهند. و دراینجاست كه باید گفت نمیتوان نقش دیگر عوامل را نفی نمود.
آنچه كه باید به آن اشاره نمود، اینكه: نوابع موثرند به این معنا كه همه افراد بشر موثرند،زیرا آنها شریك در اجتماعند، و اگر ملتها و افراد نبودند مسلما نوابغ بدون بازو بوده ونمیتوانستند خود را بروز داده و كاری انجام دهند. پس نه آنها در واقع جهت تاریخ را انتخاب كردهاند و نه ملتها هیچ نقشی نداشتهاند. اگر هنگامیكه نابغه ظهور میكرد، افرادینبودند كه اراده او را اجرا نمایند و طرح او را به مرحله عمل در آورند آیا كاری انجاممیشد؟ بنابراین نظریه بعدی میگوید«نوابع آندسته از افراد هستند كه طبیعت جامعه وقوانین حاكم بر آن را بهتر از دیگران میشناسند و همان كاری كه نوابغ علم و صنعت درزمینه علوم انجام میدهند، این گروه نیز در جامعه انجام میدهند.
كار نوابغ صنعت جز این نیست كه طبیعت را بخوبی میشناسند، راه مهار و هماهنگساختن آنرا بهتر از دیگران میدانند، و اگر چنین شناختی از طبیعت نداشتند، چنینموفقیت درخشانی نصیب آنها نمیگشت.[11]
نوابع تاریخ هم نبوغشان در این است كه بهتر از دیگران طبیعت جامعه را شناخته و خود راباطبیعت جامعه هماهنگ كردهاند. و توانستهاند نیروهای نهفته در آن را به استخدام خوددرآورده و به نیروهای متفرق وحدت بخشیده و میان قوای پراكنده حلقه اتصالی بوجودآورند و آنرا در مسیر تكامل بسیج نمایند.
حتی پیامبران كه بالاتر از نوابغ قرار گرفتهاند و علم و آگاهی آنان مربوط به مقام وحیاست، كارشان بهره برداری از نیروهای نهفته در طبیعت جامعه است، چیزی كه هستنوابغ، گاهی آن نیروها را در مسیر صحیح و گاهی آنرا در مسیر غلط رهبری میكنند ولیپیامبران آنها را در مسیر صحیح قرا میدادهاند. مثلا حضرت رسول (ص) ظهور میكنند،قطع نظر از مساله وحی، او نابغه است، یعنی بهتر از دیگران زمان و جامعه خودش رامیشناسد، و میداند راهی كه باید از آن راه مردم را نجات داد، چه راهی است. چیزی را كه او میفهمد دیگران نمیفهمند. از یك هوش بیشتر و از اراده و تصمیمی برخورداراست، به علاوه یك سلسله صفات دیگر مثل خُلق عظیم «انك لعلی خلق عظیم»[12] یك سلسلهخصلتها كه در جذب نیروهای دیگر تاثیر دارد.
گذشت، ایثار، فداكاری، تقوا و پاكی، مجموع اینها كه در یك فرد جمع شود میتواند ناگهاننیروهای نهفته تاریخ را كه یا خفتهاند و یا اگر حركتی دارند در جهت ضد تكامل تاریخ است، بیدار كند. مردم زمان او یكدیگر را غارت میكنند، به خاطر عصبیتها با یكدیگر جنگ ونزاع میكنند .او نیروهای خفته را بیدار میكند، نیروهایی را كه جهت انحرافی دارند درجهت اصلی میاندازد.[13]
آن گروه كه نوابع را جزء تنها نیروهای محرك تاریخ میدانند و نقش دیگر نیروها را نفیمیكنند، بطور مسلم یك نظریه نادرستی را القاء میكنند. حتی پیامبر(ص)ان نیز كه بالاتر ازنوابغ میباشند، هرگز به مردم نمیگفتند كه شما بروید در خانه هایتان بنشینید و تنها منهستم كه با معجزههای خود همه كارها را انجام میدهم، بلكه كار آنها در راستایاحتیاجات جامعه بوده است. اگر بر ضد احتیاجات باشد اصلا او نابغه نیست، و اصولانبوغ اینست كه احتیاجات را خوب تشخیص میدهد. و نیز معنایش این نیست كه مردمهیچ كارهاند، «فاذهب انت و ربّك فقاتلا انا هیهنا قاعدون»[14] به مردم نگفت: «شما بروید در خانهبنشینید من كه نابغه هستم بجای شما میروم همه كارها را انجام میدهم». برعكس، اینمنطق را رد كرد، گفت خود شما هستید كه مسئول هستید و باید مجاهد باشید، یعنینیروهای تاریخ را در جهت تكاملی تاریخ به حركت در آورد.[15]
در اینجا ذكر این نكته ضروری است كه نقش نوابغ ممكن است گاهی منفی باشد و نبوغ خود را در جهتی صرف كند كه مصالح ملت در آن متصور نباشد. استاد مطهری در اینمورد در كتاب فلسفه تاریخ مینویسد:
«نقش نوابغ در تغییر تاریخ لزومی ندارد كه در جهت تكامل تاریخ باشد. یا تكامل در هرجهت باشد. همان معاویه از جنبههای سیاسی قدرت فوق العادهای بود كه شاید اگر اونمیبود یا آدم ضعیفی بجای او میبود اوضاع جور دیگری بود. قهرا این جور است ولیاین نابغهها اغلب از یك جهت نابغه هستند. اسكندر نابغهای است كه فقط در امر نظامی نابغهاست. نادر هم همینطور است. نا دریك نابغه نظامی است، آنهم فقط در كار سپاهیگری.دراداره مملكت كه از حد عادی هم منحطتر بود، آدمی بود كه به همان نسبت كه در كارنظامی گری قوی بوده، در كار مدیریت مملكت مرد منحط و پستی بوده است، خیلی همفضاحت راه انداخت.[16]
بنابراین در یك نگاه میتوان دریافت كه در تاریخ سیاسی و نظامی جوامع بشری هموارهوجود قشر نخبگان در جهان سیاست و جامعه سیاسی امری اجتنابناپذیر است. توانائیو تحرك این قشر بستگی دارد به اینكه تا چه اندازه قشرهای میانی و پائین جامعه را بتواند بهخدمت در آورده و متوجه خود سازد.
اگر تاریخ را انباشته از افراد نخبه بدانیم، پس همواره جوامع بشری شاهد گروههای جدیدی از نخبهگان كه دارای پویائی و تحرك بیشتری هستند میباشد. نخبگان همواره با هم در حال رقابت هستند و تاریخ چیزی جز دفن یك قشر نخبه و پیدایشنخبگان جدید نیست.
نكته دیگر اینكه نخبگان دارای تنوع و گوناگونی وسیع بوده و از دیرباز تا كنون در جوامعبشری بروز و ظهور یافتهاند و آنها با یكدیگر یا در تضاد و رقابت بودهاند یا با همزیستی مسالمتآمیز با یكدیگر یك نوع خاصی از تاریخ را ورق میزدند.
استاد شهید مطهری در كتاب جامعه و تاریخ خود در مورد نقش شخصیت در تاریخ چنینمیگوید: بعضی ادعا كردهاند كه «تاریخ جنگ میان نوابغ و افراد عادی است» یعنی هموارهافراد عادی و متوسط طرفدار وضعی هستند كه به آن خو گرفتهاند، و نوابغ خواهان تغییرو تبدیل وضع موجود به وضع عالیتر هستند.«كارلایل» مدعی است كه تاریخ با نوابغ وقهرمانان آغاز میشود. نقطه مقابل این نظریه كه مدعی است: «تاریخ را شخصیتهابوجود میآورند» نظریه دیگری است كه درست عكس آنرا میگوید، مدعی است تاریخشخصیتها را بوجود میآرود، نه شخصیتها تاریخ را، یعنی نیازهای عینی اجتماعی استكه شخصیت را خلق میكند.
از زبان منتسكیو گفته شده است:«اشخاص بزرگ و حوادث مهم نشانهها و نتایج جریانهایوسیعتر و طولانیتری هستند.» و از زبان هگل:«مردان بزرگ آفریننده تاریخ نیستند،قابلهاند» مردان بزرگ «علامت» اند نه «عامل».
از نظر منطق افرادی كه مانند دوركیم «اصاله الجمعی» میاندیشند و معتقدند افراد انسانمطلقا در ذات خود فاقد شخصیت اند، تمام شخصیت خود را از جامعه میگیرند.
كسانی كه مانند ماركس علاوه بر آنكه جامعهشناسی انسان را كار اجتماعی ویمیشمارند و آنرا مقدم بر شعور اجتماعیش تلقی میكنند، یعنی شعور افراد را مظاهر وجلوه گاههای نیازهای مادی و اجتماعی میدانند، از نظر این گروه، شخصیتها، مظاهرنیازهای مادی و اقتصادی جامعهاند.[17]
در اینجا نظریه سومی مطرح است كه ماركسیسم به آن گرایش دارد و یك نوع تفریطگرائی و انكار اصالت انسان و نبوغ افراد فوق العاده است.
ماركسیسم در حركت تاریخ به عوامل زیستی، و استعدادهای نهفته در بدن انسان توجه ندارد و وجود نابغه را محصول شرایط تولیدی میانگارد و از آنجا كه ماركسیسم،استقلال را از انسان سلب میكند اندیشه نابغه را نیز از طریق اقتصادی توجیه میكند، ومیگوید: چون نابغه و غیر نابغه هر دو در یك شرایط اقتصادی خاصی زندگی میكنند، ازاین جهت نابغه جز این نمیتواند فكر كند، مطلبی است كه پایگاه طبقاتی به او الهام كردهاست.[18]
عوامل بروز استعدادهای خاص
بر خلاف افراد انسان كه احیانا از نظر استعدادها، تفاوتهائی از زمین تا آسماندارند، نوابغ افراد استثنائی هر جامعهاند. افراد استثنائی كه از قدرت خارق العادهای از نظرعقل یا ذوق یا اراده و ابتكار برخوردارند هر گاه در جامعهای پدید آیند آن جامعه را از نظرعلمی و فنی، یا از نظر اخلاقی، یا از نظر سیاسی، یا از نظر نظامی جلو میبرند.
كارلایل فیلسوف معروف انگلیسی كه كتاب معروف «قهرمانان» (الابطال) را نوشت و ازرسول اكرم آغاز كرد، چنین نظریهای دارد.
از نظر كار لایل در هر قومی یك یا چند شخصیت تاریخی جلوه گاه تمام تاریخ آن قوماست و به عبارت صحیحتر تاریخ هر قوم جلوه گاه شخصیت و نبوغ یك یا چند قهرماناست. مثلا تاریخ اسلام جلوه گاه شخصیت رسول اكرم(ص) است و تاریخ جدید فرانسه جلوهگاه شخصیت ناپلئون و چند نفر دیگر و تاریخ شوروی جلوه گاه شخصیت لنین.
شخصیت تنها در موردی میتواند استعداد خود را ظاهر سازد كه در اجتماع موقعیت لازمبرای بروز آن استعداد را بدست آورد.
در مورد عوامل بروز استعدادها چندین نظریهوجود دارد:
یكی از آن نظریهها اینكه شخصیت این قهرمانان صرفا معلول جریانهای طبیعی و موروثی است وشرایط اجتماعی و نیازهای مادی نقشی در آفرینش این شخصیتها ندارند. در حقیقت ایننظریه مدعی است كه اكثریت قریب به اتفاق افراد جامعه فاقد ابتكار و قدرت پیشروی و پیشتازیاند. چنانچه افراد جامعه همه از این دست باشند، هرگز كوچكترین تحولی در جامعهپدید نمیآید. ولی یك اقلیت با نبوغی خدادادی كه در جامعه پدید میآیند ابتكار به خرج میدهند وطرح میریزند، تصمیم میگیرند، سخت مقاومت میكنند، مردم را در پی خودمیكشانند و به این وسیله دگرگونی بوجود میآورند. [19]
دیدگاه ویلفردو پاره تو[20] در خصوص نخبگان
اصطلاح نخبه (Elite) كه از كلمه Eligire به معنای «انتخاب» و یا «انتخاب كردن» مشتقشده است، در مفهوم ابتدائی برای بیان كیفیت كالاهائی به كار برده میشود كه دارایمرغوبیت و برتری خاصی نسبت به سایر كالاهای مشابه بودهاند. در قرون هیجدهم ونوزدهم میلادی، نخبه به گروههایی از افراد جامعه كه جایگاه یا مقام و منزلت سیاسی،اجتماعی و یا روحانی ویژهای داشتند، یعنی كشیشان والامقام، مامواران عالیرتبه دیوانی،اشراف زادگان و فرماندهان نظامی، اطلاق میشد.
نظریه نخبه گرائی از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی در اروپا و امریكا درنوشتههای سیاسی ـ اجتماعی محققان با گستردگی مطرح شد و در سالهای بین دو جنگجهانی متاثر از نظرات پاره تو و موسكا، تمامی مراكز آموزشی و تحقیقاتی ایتالیا را دربرگرفت.[21]
پارهتو اعتقاد دارد كه انسانها ذاتا نامساوی خلق شدهاند و از لحاظ جسمی و روحی بایكدیگر كاملا فرق میكنند. بدین ترتیب میتوان گفت كه پارهتو دارای اندیشههای قدیمیایتالیائی و شدیدا متاثر از افرادی چون نیكولوماكیاول است. ماكیاول سیاستمداربرجسته ایتالیایی و اولین نظریه پرداز سیاسی است كه از ارزشهای مذهبی و فئودالی قرونوسطی فاصله گرفت و پیشنهادهائی برای به كارگیری ابزارهای مناسب كسب و حفظ قدرتارائه داد. وی به حكومت داران توصیه میكند كه در مواقع اضطراری و بحران، خلق وخوی حیوانات و سرشت انسانی را انتخاب كنند؛ یعنی «حق انسانی و قهر حیوانی.»
ماكیاول معتقد بود كه صحن اجتماع، ناشی از دو عنصر بخت و اقبال و عمل آن است وثبات و دوام جوامع سیاسی یا اضمحلال آنها بستگی به این دو عنصر دارد. یعنی هر چهحوزه بخت و اقبال كه حوزه انفعال است گستردهتر باشد، امكان فروپاشی بیشتر است وهر چه حوزه عمل گستردهتر شود، امكان ثبات بیشتر. دانشمند و عالم سیاسی كسی استكه حوزه بخت و اقبال را تحت اختیار در آورد. به همین ترتیب پاره تو نیز انسان را اصولاموجودی بدسرشت میداند كه عواطف، احساسات و غرایز او را به این سو و آن سومیكشاند. در حقیقت همین احساسات و غرایز است كه زیر بنای رفتارهای سیاسی راتعیین میكند و بقیه رو بناست.
پاره تو برای اینكه بتواند برای هر فرد در رابطه با خصوصیات او ارزشی مناسببا وضعیت كمیاش قایل شود، تمام رفتارهای انسان را در یك جدول ارزشی از صفر تادهدر نظر میگیرد. و به هر فرد نمرهای میدهد كه توجیه كننده صلاحیت اوست. بدین نحو،به فردی كه در بخش كاری خود كارشناس زبده است، نمره ده و به یك ابله و یا بازندهنمره یك داده خواهد شد.در این ارزیابی فرقی نمیكند كه این افراد مقام و شان اجتماعیبالایی داشته باشند یا نه و مشاغل و فعالیتهای آنها از پرستیژ یكسان و مشابهی در جامعهبرخوردار باشد یا نباشد. تاجری كه بخاطرزیركی و تلاش طاقتفرسا در طی سالیانمتمادی موفق به اندوختن سرمایه قابل توجهی شده همان نمره را خواهد گرفت كه یكسارق با دستبرد حساب شده به بانكی یك شبه ره صد ساله پیموده و سرمایه دار شدهاست. در هر حال افرادی كه از نمره بالائی بهرهمند میشوند، صرف نظر از اینكه در چهبخش سیاسی و اقتصادی فعال باشند، دارای سرشت برگزیدهای میباشند.
بدین ترتیب نخبه فردی خواهد بود كه در وجودش نوعی قابلیت فوق العاده نهفته باشد.پاره تو مینویسد: «بدین ترتیب ما میخواهیم كسانی را در یك طبقه جا بدهیم كه بالاترینویژگیها را در حوزه فعالیت خودشان ارائه میدهند. این افراد را مایلم گروه یا طبقه نخبهبنامم.»[22]
پاره تو معتقد است افرادی كه متاثر از بقایای مجموعهها هستند در برابر هر گونه تغییر و تحول جدید واكنش نشان میدهند آنها با تمام امكانات تلاش میورزند سامانحاكم بر جامعه و نهادهای اجتماعی مستقر را پاس دارند و برای دستیابی به اهداف خودحتی از به كارگیری زورابایی ندارند، این چنین افرادی شجاع و مرد جنگند، پاره تو این افرادرا شیر مینامد.
«آن گروه و دسته از نخبگان كه میتوانند قدرت را به چنگ آورند، دارای وزنه سنگینی ازعناصر شیر صفت هستند و شجاعت حمله به مناسبات پوسیده كهن را دارند.»[23]
پاره تو جامعه را به دو طبقه تقسیم میكند: یكی طبقه پایینی، یعنی طبقه غیر حاكم، و دیگری طبقه بالایی، یعنی طبقه نخبه كه این طبقه خود به دو گروه الف: نخبگان حاكم و ب: نخبگان غیرحاكم تقسیم میشوند. درباره تركیب طبقاتی جامعه، تاكید پاره تو عمدتا بر تمایزی استكه در هر جامعه میان نخبگان حكومتگران و نخبگان حكومت شونده وجود دارد و بدینعلت نیز هیچگاه حاضر نیست تكثر گرایی نظامهای دموكراتیك را بپذیرد.
گروه نخبهای كه در مقابل بحرانهای داخلی و خارجی احساس ضعف كند، مجبوراست برای حفظ قدرت، افرادی را از طبقه محكوم ـ تودهها ـ به درون خویش بپذیرد كهطرفدار اعمال زور باشند و بتوانند به مقابله با تهدیدات درون جامعهای و بیرونیبپردازند. بدین ترتیب گروه جدیدی از نخبگان ـ یعنی نخبگان محافظه كار شكل میگیرد ودر نهایت گردش ادواری از نو شروع میشود.
به اعتقاد پارهتو، وجود تعارض منافع بین طبقات صدرنشین و پایینی، با حركتدائمی و متقابل از پایین به بالا و از بالا به پایین كاملا ملازمت دارد. صدرنشینها مجبورندبرای ادامه حیات خویش از پایین نشینان خود نیرو بگیرند و در نهایت گروه نخبه مجبوراست دیریازود شكست خود را بپذیرد. چون هر جامعهای لزوما گردش دائمی از پایین بهبالا دارد، در نتیجه هیچ گروه نخبهای نمیتواند جاودانه باقی بماند. بدین دلیل پاره توتاریخ را «گورستان اشرافیتها» میداند.[24]
جمع بندی
نظریه نخبه گرایی بر این اساس استوار است كه در هر جامعهای افرادی هستند كهبه علل و انگیزههای متفاوت از موقعیت برجستهای برخوردارند و در سازمانهایمختلف سیاسی، نظامی و اجتماعی نقش تعیین كنندهای در تصمیمگیری بازی میكنند.بدین ترتیب اصطلاح نخبگان در مورد كسانی مورد نظرماست كه در یك جامعه دارای شأن والایی هستند، و قابلیت تأثیر گذاری در جامعه را دارا میباشند.
مطالعه نخبگان از چند لحاظ ثمربخش است. حجم آنان، تعداد گروههای مختلف نخبه،رابطه آنان با یكدیگر و با گروههایی كه قدرت سیاسی را در دست دارند از جمله مهمترینامور است كه در هنگام تمیز میان انواع مختلف جوامع و توزیع تغییراتی كه در ساختاراجتماعی رخ میدهد باید مورد ملاحظه قرار گیرند.
ضمن اینكه نظریههای مختلف را بیان كردیم، در این پژوهش با استمداد از نظریه نخبگان پارهتو بهعنوان نظریه منتخب كه تأثیرگذاری نخبگان را در جامعهغیر قابل انكار میداند، به دنبال این حقیقت هستیم كه برجستگی نقش خاندان ابی وقّاص را در صدر اسلام به دقت بررسی كرده و نقش آنها را توصیف و تحلیل نمائیم.
بخش اول
(نـسل اوّل این خاندان)
سعدبن ابی وقّاص
فصل اول
سعد در دوران مكی
مدخل
صحابه[25] رسول خدا(ص) كیست؟
از آن جایی كه سعد به عنوان صحابه رسول خدا(ص) شناخته میشود و اهل تسنن ویرا از عشره مبشره میدانند همانطوری كه ابن اثیر صاحب اسد الغابه آورده كه وی یكی ازده نفر صحابهای است كه پیامبر(ص) به آنان بشارت بهشت داده و یكی از شش نفر اصحابشوری است و از عمربن خطاب نقل كرده است كه رسول خدا(ص) هنگام وفات از آنان راضیبوده به همین خاطر آنها را برای شوری انتخاب كرد.[26] البته باید دید كه با توجه به معیارهای موجود این قول چهقدر میتواند صحت داشته باشد.
صحابه از دیدگاه قرآن
بعد از فتح قلاع بنینضیر و بهدست آوردن غنائم بسیار توسط مسلمانان آیات زیر نازل شد. «للفقراء المهجرین الذین اخرجوا من دیرهم و اموالهم یبتغون فضلا من الله و رضوانا وینصرون الله و رسوله اولئك هم الصدقون (8) و الذین تبوؤا الدار و الایمن من قبلهم یحبونمن هاجر الیهم و لا یجدون فی صدورهم حاجه مما اوتوا و یؤثرون علی انفسهم و لو كانبهم خصاصه و من یوق شح نفسه فأولئك هم المفلحون (9) و الذین جاؤوا من بعدهم یقولونربنا اغفرلنا و لأخواننا الذین سبقونا بالایمان و لا تجعل فی قلوبنا غلاّ للذین أمنو ربنا انك رؤوف رحیم(10)»[27]
ترجمه آیات:
این اموال برای مهاجرانی است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بیرون راندهشدند، آنها فضل الهی و رضای او را میطلبند، و خدا و رسولش را یاری میكنند، و آنهاراستگویانند. (8)
و برای كسانی كه در دارالهجره (سرزمین مدینه) و در خانه ایمان، قبل از مهاجران،مسكن گزیدند، آنها كسانی را كه به سویشان هجرت كنند دوست میدارند و در دل خودنیازی به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمیكنند، و آنها را بر خود مقدم میدارند هرچند شدیداً فقیر باشند، كسانی كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خویش بازداشتهرستگارانند. (9)
و كسانی كه بعد از آنها آمدند و میگویند: پروردگارا! ما و برادرنمان را كه در ایمانبر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و كینهای نسبت به مومنان قرار مده،پروردگارا! تو مهربان و رحیمی. (10)
مهاجر، انصار و تابعان و صفات برجسته هر كدام از دید قرآن:
این آیات ادامه بحث آیاتی است كه پیرامون مصارف ششگانه فیء (اموال و غنائمیكه از غیر طریق جنگ عاید مسلمین میشود) میباشد، و در حقیقت تفسیری برای یتیمان ومسكینها و ابن السبیلها و بیش از همه تفسیر ابنالسبیل است، چرا كه بیشترین رقممسلمانان مهاجر را در آن روز آنها تشكیل میدادند كه در وطن و بلاد خود مسكین نبودنداما به خاطر مهاجرت تهیدست شده بودند.
در اینجا سه وصف مهم برای مهاجران نخستین بیان كرده كه در اخلاص و جهاد وصدق خلاصه میشود. نخست مسأله ابتغاء فضل خدا و رضای او را مطرح میكند كه بیانگر این واقعیت است كه هجرت آنها نه برای دنیا و هوای نفس، بلكه جلب خوشنودیپروردگار و ثواب او بوده است.
بنابراین فضل در اینجا به معنی ثواب است، و رضوان همان خوشنودی پروردگاراست كه مرحله والاتری از تمنّای ثواب میباشد، همانگونه كه در آیات متعددی از قرآن نیزبه همین معنی آمده، از جمله در آیه 29 سوره فتح در آنجا كه اصحاب رسول الله(ص) را با اینعبارت توصیف میكند «تریهم ركّعاً سجّداً یبتغون فضلاً من الله و رضواناً» (آنها را پیوستهدر حال ركوع و سجود میبینی در حالی كه فضل خدا و رضای او را میطلبند).
حتی تعبیر به فضل ممكن است اشاره به این نكته باشد كه آنها اعمالشان را ناچیزتراز آن میدانند كه استحقاق ثوابی بیاورد، بلكه ثواب را یك انعام الهی میشمرند! جمعی ازمفسران فضل را در اینجا به معنی رزق و روزی دنیا تفسیر كردهاند چرا كه در بعضی ازآیات دیگر قرآن نیز به همین معنی آمده، ولی با توجه به اینكه مقام، مقام بیان اخلاص مهاجران است این معنی مناسب نیست، بلكه مناسب همان پاداش الهی است. البته ایناحتمال بعید نیست كه فضل اشاره به نعمتهای جسمانی بهشت باشد و رضوان بهنعمتهای معنوی و روحانی. ولی هر چه هست مربوط به آخرت است نه دنیا. دیگر اینكهآنها پیوسته در خدمت حق و یاری رسول او هستند و لحظهای از جهاد در این راه دست برنمی دارند.
به این ترتیب آنها اهل سخن و ادعا نیستند، بلكه ایمان خود را با جهاد مستمر ثابتكردهاند و در سومین مرحله آنها را به صدق و راستی توصیف كرده كه با توجه بهگستردگی مفهوم این تعبیر، صداقت آنها را در همه چیز منعكس میكند، هم در دعویایمان صادقند، هم در ادعای محبت به رسول خدا(ص)، و هم درزمینه طرفداری از آیین حق.
ناگفته پیداست كه این اوصاف برای یاران پیامبر(ص)، درزمان نزول این آیات است، ولی میدانیم كه در میان آنها افرادی بودند كه بعداً تغییر مسیردادند و خود را از افتخارات بزرگ این آیه محروم ساختند، همانند كسانی كه آتش جنگجمل را در بصره و صفین را در شام روشن ساختند، و در برابر خلیفه رسول الله(ص) كه بهاتفاق مسلمین لازم الاطاعه بود قیام كردند، و خونهای هزاران نفر مسلمان را بر خاكریختند و افراد دیگری مانند آنها.
صحابه از دیدگاه اهل سنت
دانشمندان اهل سنت معمولاً معتقدند كه همه یاران پیامبر(ص) پاك و درستكار و صالح و شایسته و اهل بهشتند.
معروف در میان علما و دانشمندان اهل سنت این است كه صحابه رسول الله(ص) دارای این امتیاز خاص بر افراد دیگر امّت هستند كه همگی پاك وپاكیزهاند، و از آلودگیها بدورند و ما حق انتقاد از هیچیك از آنها را نداریم، بدگویی از آنهامطلقاً ممنوع است، حتی به گفته بعضی موجب كفر میشود! و برای اثبات این مقصود بهآیاتی از قرآن مجید استناد كردهاند، از جمله آیات آخر سوره فتح كه میگوید: خداوند بهكسانی از آنها كه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادهاند وعده مغفرت و اجر عظیم دادهاست.
همچنین به آیه 100 سوره توبه كه بعد از ذكر عنوان مهاجرین و انصار میگوید: «رضیالله عنهم و رضوا عنه» خداوند از آنها خوشنود و آنها نیز از خداوند خشنود شدند.[28] بسیاری از مفسران اهل سنت این حدیث را ذیل آیه 100 سوره توبه نقل كردهاند كه «حمیدبن زیاد» میگوید: نزد «محمد بن كعب قرظی» رفتم و به او گفتم درباره اصحاب رسول خدا(ص) چه میگویی؟ گفت: جمیع اصحاب رسول الله(ص) در بهشتند، اعم از نیكوكار و بدكار و گناهكار! گفتم این سخن را از كجا میگویی؟گفت: این آیه را بخوان «و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار...» تا آنجا كهمیفرماید: «رضی الله عنهم و رضوا عنه» سپس گفت: اما درباره تابعین شرایطی قائل شدهو آن این است كه آنها باید در كارهای نیك از صحابه پیروی كنند. فقط در این صورت اهلنجاتند و اما صحابه چنین قید و شرطی را ندارند.[29]
در تفسیر آیات 8 تا 10 سوره حشر نیز بعضی از مفسران بدون توجه به اوصافی كهبرای هر یك از مهاجران و انصار و تابعین در آیات فوق آمده باز اصرار دارند كه همهصحابه را بدون استثنا پاك و منزه بشمرند و كارهای خلافی كه احیاناً در زمان خودپیامبر(ص) یا بعد از وی از بعضی از آنان سرزده را با دید اغماضبنگرند و هر كس را در صف مهاجران و انصار و تابعین قرار گرفته چشم بسته محترم ومقدس بدانند. در حالی كه آیات فوق پاسخ دندانشكنی به این افراد میدهد، و ضوابطمهاجران و تابعین را دقیقاً معین مینماید.[30]
صحابه از دیدگاه عقل، شیعه، تاریخ
شیعه با توجه به روایات و احادیثی كه از اهل بیت(ع) وارد شد و با استناد به بنای عقلا دیدگاه متفاوتی در مورد صحابه داشته و معتقدند جملة «رضی الله عنهم و رضو عنه» در آیه 100 سوره توبه، تنها مخصوص مهاجران وانصار نیست، زیرا در همان آیه در كنار مهاجران و انصار «الذین اتبعوهم باحسان» قرارگرفته كه مفهومش شامل تمام كسانی است كه تا دامنه قیامت به نیكی از آنها پیرویمیكنند. همانگونه كه تابعان اگر یك روز در خط ایمان و احسان باشند و روز دیگر در خطكفر و اسائه (بدی كردن) قرار گیرند، از زیر چتر رضایت الهی خارج میشوند، عین همینمطلب درباره صحابه نیز صادق است زیرا در آیه آخر سوره فتح، اسلام را مقید به ایمان و عمل صالح كرده كه اگر یكروز این عنوان از آنها سلب شود از دایره رضایت الهی بیرونخواهند رفت و به تعبیر دیگر تعبیر به احسان هم در مورد تابعان است و هم در موردمتبوعان بنابراین هر كدام از این دو خط احسان را رها كنند مشمول رضایت خدا نخواهند بود.[31] حكم آیه 100 سوره توبه شامل تابعین هم میشود و منظور از تابعین تمام كسانیهستند كه از روش مهاجرین و انصار نخستین، و برنامههای آن پیروی میكنند.
تعاریف و تعابیر و قضاوتهای گوناگونی در مورد صحابه وجود دارد اما میتوانبه شرح زیر خلاصه كرد كه كسی صحابه پیامبر(ص) شناخته میشود كه مصاحبت طولانی باپیامبر(ص) داشته، مطیع ایشان باشد، در ماجراها و وقایع گوناگون مثل جنگ، با پیامبر(ص) همراهیداشته باشد و تا هنگام مرگ اوصاف مذكور را دارا باشد. به همین خاطر سعد بن ابیوقّاص با تعاریف گوناگونی كه وجود دارد در زمان پیامبر(ص) عملكردی از خود نشان دادهاست كه به عنوان یكی از صحابه پیامبر(ص) شناخته میشود اما آیا بعد از رحلت پیامبر(ص) وهمچنین در قیامت به عنوان صحابه وارد بهشت میشود و یا خیر جای بحث دارد.
از ابوالبختری نقل شده كه روزی اشعث بن قیس و جویربن عبدالله بجلی نزد سلمان آمده ودر اطراف مدائن در اطاقی حصیری بر او وارد شدند. بعد از سلام و تحنیت بر او، گفتند: آیاتو سلمان فارسی هستی؟ گفت: بلی. گفتند: تو صاحب رسول خدا(ص) هستی؟ گفت نمیدانم. آن دو به شك افتاده، گفتند: شاید آنكه ما میخواهیم او نیست. آنگاه سلمانبدانان گفت: من مقصود شما و همانم كه در پی او هستید: من رسول خدا(ص) را دیده و با اونشستهام ؛ اما صاحب (مصاحب) او كسی است كه با آن حضرت وارد بهشت میشود.[32] با این حال در جهان اهل سنت از وی به عنوان صحابه قابل احترام پیامبر(ص) نگریسته و از او به نیكی یاد میكنند. اما در میان شیعیان پس از اینكه در شورایی شش نفرهتمایل به عثمان داشت و همچنین پس از بیعت مردم با امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (ع)با ایشان بیعت نكرده و همراهی نمیكند و همچنین در فاجعه عاشورای سال 61 هـ . ق عمرپسر سعد بن ابی وقّاص سردار لشكر آل ابیسفیان و آل زیاد است كه امام حسین (ع) رابه شهادت رساندند. دیدگاه منفی نسبت به سعد ابی وقّاص پیدا كرده و از وی به نیكی یادنمیكنند.
گفتار اول: پیشینةخانوادگی و شغل سعد
1- نسب سعدبن ابی وقّاص
در خاندان ابی وقّاص افراد زیر در تاریخ اسلام نقش ایفا كردند:
«سعد بن ابی وقّاص»، عتبه بن ابی وقّاص، عمیر بن ابی وقّاص، هاشم بن عتبهبن ابیوقّاص معروف به مرقال و عمر بن سعد ابی وقّاص و . . . كه برای جلوگیری از تطویل كلام به آنان نخواهیم پرداخت.
سعد پسر مالك معروف به «سعدبن ابی وقّاص» است. ابی وقّاص پسر وهیب بن عبد مناف بن زهرهاست. مادرش حمنه دختر سفیان بن امیة بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصی است.[33] لذا نسب سعد از ناحیه پدر به بنی زهره و از ناحیه مادر به بنیامیه منتهی میشود.
دستهای در نسب سعد شك داشته و او را میآزردند. چنانكه روزی سعد نزد پیغمبر(ص) آمد و گفت: یا رسول ا... من كیستم؟ فرمود: «تو سعد پسر مالك پسر وهیب پسر عبد منافپسر زهرهای. كسی كه جز این بگوید، خدا او را لعنت كند».[34]
ابن سعد از جابر بن عبدالله نقل میكند، پیامبر(ص) نشسته بود؛ سعد بن ابی وقّاصنزد پیامبر(ص) آمد و پیامبر(ص) فرمود: «این دایی من است و هر كس را دایی او پرورش میدهد» [35]این سخن پیامبر(ص) اشعار بر این دارد كه آمنه مادر حضرت محمد (ص) از قبیلهی بنی زهرهاست و سعد نیز از همین قبیله است و این تعبیر پیامبر(ص) نشاندهندة لطف و محبتی است كه آن حضرت به یاران خویش داشت. كنیه سعد «ابواسحاق» است. سعد ابن وقّاص را پسری بود اسحاقنام كه كنیه سعد از نام اوست و در كودكی درگذشت.[36]
جهت دریافت فایل بررسی بیوگرافی خاندان ابی وقاص و نقش آنها در تحولات مهم تاریخ اسلام در مقاطع مختلف لطفا آن را خریداری نمایید